یکشنبه 30 آذر 1393 , 07:25
روزهای با تو
پ ب - احمد شهیدم ( سندی )... امشب به یاد تو در کنار سجاده چشم هایم رابستم تا روزهای خوب تو را مجسم کنم ..
آن روزها که در غبار زمان گم شده است ... و من همرزمی شجاع بودم در کنار تو !!!
داش یاغیردی گئدیردیک
باش یاریردی گئدیردیک
ترکش بدنیمیزدن
قان ساغیردی گئدیردیک
قلبم از آن همه لحظه های عشق ورزی در سینه جای نمی گیرد ...
و تو خوب می دانی عشق آن روزها چه معنای عمیقی داشت ..!
الله یادی گلنده
امام آدی گلنده
بیرقوش اولوب اوچاردیق
پیغام زادی گلنده
بر جای می ایستم تا بیندیشم به اینکه تو چگونه مرگ را مبهوت خود کرده ای...؟؟
چشمه دن سو ایچیردیک
خیز گؤتوروب قاچیردیک
چاتیب مین میدانینا
ایاق قویوب گئچیردیک
و ناگهان دیدم تو را چون گل سرخی افتاده بر روی زمین ...
قیرمیزی قان قیزل گول
گوزه ل آیدین یاشیل گول
گو لله لر آچیلاندا
آخیر نامازی قیل گول
اینک من بی تو مانده ام در شهر هجران ...و تو می دانی خاطراتت چه می کند با دل من تا ابد... ؟؟؟؟
یادی کی هاچان گلی
سئل گلیر توفان گلی
اوگئده ندن گؤزومدن
گئجه گوندوز قان گلی
دیشب یاد هجرت ابدی برادرم احمد سندی.. چنانم کرده بود که می خواستم فقط زبان دلم را خودم بفهمم ...
و اینک بر آنم که شرح پریشانی خود بازگویم ...
شاید که مرا بیشتر از این در« زنده نگه داشتن » یاد او آرمانهای مقدس ...
برادران شهیدم یاری کنی ...
دیشب من همراه شهید برادرم احمد سندی.... لحظه های خدایی شدن و رسیدن به خدا..
را در کربلای ایران تداعی کردم :
« با او بودم وقتی ...سنگ می بارید می رفتیم ...سر می خواستند هم می رفتیم .. از جای ترکش های بدنمان خون فوران می کرد .. بازهم می رفتیم ..
با یاد خدا و اسم امام حسین ع و فرزند پیامبر ص ....گویی پرواز می کردیم ..مثل یک گنجشک ..
برادرم خیلی شجاع و نترس بود .. من مبهوت شجاعت او بودم که چطور به همان راحتی که ..
از چشمه ها آب می خوردیم ..و از روی آنها خیز برمی داشتیم ومی دویدیم ..
به میدان مین هم که می رسیدیم ... پا می گذاشتیم و رد می شدیم...
و ناگهان من احمد را مثل یک گل سرخ دیدم ...خوش آمدی ای گل خوشبو ..و او آخرین نمازش را در موقع باز شدن گل ها خواند ....»
و اینک من تنها مانده ام بدون برادر ...با امانتی که بدستم سپرده ...
« یادش هر وقت می آید .. در دل من سیل و توفان به پا می کند ...
با یاد او تا ابد از چشمانم خون می بارد ...»
روحتان شاد ای همه ی برادران شهیدم ...راهتان پر رهرو باد ..
سراینده اشعار : برادر جانبازم دکتر بهروز ساقی
مترجم : محمد زرگری سامانی از اهواز