سه شنبه 07 مرداد 1393 , 18:11
چه زود فراموش کردید
اسلام مشکانی رزمنده داوطلب26ماه جبهه وجنگ- ازشماخواهش می کنم درباره دفترچه بیمه رزمندگان مسولین قدمی بردارند. چون مامریض های اعصاب وروان داریم بااین نسخه های سنگین زجرمی کشیم. چه زود فراموش کردیم دلاوران عرصه جهاد و شهادت را که دفاع از کیان ایران اسلامی را وظیفه خویش دانستند و در این راه از تمام هستی خویش گذشتند و قطعه قطعه شدند تا یکپارچگی ایران را تضمین کنند! پاها دادند تا پایداری بی آموزند به نسل بعد از خویش! دست ها دادند تا دست بیگانگان را از کشور اسلامی مان کوتاه کنند!
با سینه ای پر از خس خس شیمیائی، فریاد نرفتن زیرظلم و استبداد اجنبی زندگی کردند و مرگ دشمن جهان خوار را سردادند! با انصاف بنگریم که چه بی انصافانه فراموششان کردیم آنان را که از نیمکت مدرسه و دانشگاه برخاسته و سلاح دفاع برگرفتند و با اعصاب و روانی درهم برگشتند و دنبال مدارک بیمارستانی هم، برای اثبات آنچه که برای خدا کرده بودند نرفتند.
تا امروز در پیچ و خم زندگی شرمنده اهل و عیال خویش شوند تا مبادا که به عیش حاجی گرینف ها لطمه ای وارد شود! فراموش نمی کنم که در عملیات بدر و بیت المقدس و والفجرها و غیره هنگامی فرماندهان تقریبا" تنها شده بودند، چه دلاورانی زخم روی زخم برداشتند و به علت احساس تکلیفی که نسبت دفاع از کیان ایران اسلامی داشتند نه تنها به اورژانس بلکه به بیمارستان هم منتقل نشدند و امروز که زخم هایشان سرباز کرده و درد زخم ها و تورم و گرانی و.... محاصره شان کرده اند و فریاد رسی هم نمی بینند! البته خدا خود فریادرسشان خواهد بود. درآخربه همه مسولین زحمت کش خسته نباشیدمیگویم
اینک بهاری از خزان گربرشما گردیده راست
این حاصل جان فشانی ایثارگران ماست
اوکه بهرناموس مادفاع می کرد
زهمسر وطفل خود وداع می کرد
توکه برسرت موی شانه می کردی
ز ترس رفتن جبهه هزاران بهانه می کردی
وقتی میخوای از دردهات بگی ببین شنونده داری
وقتی میخوای از مشکلاتت بگی ببین یاروغالی داری
وقتی ازنچرخیدنه چرخه روزگار به وقف مراد گله میکنی
وقتی حتی دیگه هنجره یاریت نمیکنه تا ازعمق وجودت دادبزنی
وقتی هیچ مرجع وملجعی برای گله گذاری وشکایت پیدانمیکنی
فقط بشین وبخوان والعصر انالانسان لفی خسرالالذین امنو
من که دیگه به شب وروز این مملکت اعتماد ندارم حتی برای بلندشدن هم دستمو به زانو هام نمیگیرم به هیچ کسی ازهیچکسها شکایت نمیکنم حالاکه حرفموکسی نمیشنوه مثله آدمی شدم که تو رودخونه افتاده آبی که تادیروزتولیوان میخوردمش امروزداره منومیخوره شایداین جواب کفران نعمته اما همیشه سفره دلم خالی بوده پس مشیعت براینه
اززمان خلقت آدم مالیاقت بهشتی نداشتیم حتی روزمین هم داریم مدام دوزخی زندگی میکنیم
یادم میاد یه پیری میگفت آدمو با هربنده قنداقی ببندند سرنوشتش با دمپره قنداقشه مگرعزیزکرده خداشه
حالاحکایته منه روسیاهه اگه تاحالا دارم به حقخوری عادت میدم وزورم به احقاقه حقم نمیرسه شاید حکمتی توکارشه نمیدونم
فقط امیدوارم اگه بهشت وجهنمی راست باشه وپلی بنامه صراط وجودداشته باشه بشه کاری کرد چون از این همه بی عدالتی دارم به آخرت هم شک میکنم
اگر چنین باشدمصداقه خسرالدنیاووالآخره خواهیم شد
خداصبربدهانه تمام ایثارگران. اجرکم عندالله